مصائب شهردار تهران و ساختار متصلب قدرت در ایران   

مصائب شهردار تهران و ساختار متصلب قدرت در ایران    
غیر قابل نفی است که تقسیم بندی قومیتی در نگاه به مسائل کلان سیاسی و مملکتی که در مورد شهردار تهران گاه با تحقیر و تمسخر یک قوم و جغرافیای خاص از سوی بعضی چهره‌های سیاسی و ژورنالیستی -که دائما در پی اثبات ارادت خود به پدرخوانده‌ها هستند-هم همراه بوده، برای پیشبرد مقاصد سیاسی بعضی محافل انتخاباتی که به اشتباه تشکل‌های  سیاسی نام گرفته اند، رویکرد شرافتمندانه‌ای به نظر نمی‌رسد. این چند سطر نیز دفاعی سلبی است،از خود و هویت تاریخی بخش بزرگی از این سرزمین  که در مقابل فشارها بر محمدعلی افشانی شهردار تهران تبلور یافته است. بخش زیادی از ادبیات فارسی و فرهنگ عامه ما مشحون از تاکید بر جهان وطنی و برابری انسان هاست اما در نقطه مقابل نمی توان از مخاصمات و منازعات در درون این ادبیات چشم پوشی کرد. تاریخ و ساختار و مناسبات اجتماعی به شکل عریان تر و بیشتری در برگیرنده منازعات و تخاصمات می باشد منازعاتی که از یک مال (ده) شروع می شود و تا سطوح بالای قدرت ادامه دارد و ترکیبی از دوگانه هسته اقلیت قدرت- اکثریت ضعیف غیر(دیگران) است . ظهور مدرنیته و انتقال برخی مظاهر آن از قبیل دولت مدرن، احزاب ، بروکراسی، و شکل ضعیفی از حاکمیت قانون در صد ساله اخیر  این امیدواری را پدید آورد که مناسبات بر محور شایستگی ها و توانمندی ها خواهد چرخید ولی با اندک مداقه ای در اوضاع فعلی مدیریت کلان کشور آنچه دیده می شود کاریکاتور مضحکی از همان تمایزات تاریخی، قومی و تقسیم بندی های جغرافیایی و دوگانه هسته قدرت و غیر است که خروجی آن به جای فراکسیون های سیاسی فراکسیون های منطقه  مانند فراکسیون ترک ها، زاگرس نشینان و... است . تحلیل این اتفاقات تنها در ذیل روابط و مناسبات قدرت امکان پذیر است روابطی که از کوچکترین و دورافتاده ترین نقطه و کوچکترین هسته ها تا بزرگترین آنها ادامه پیدا می کند. هسته قدرت واجد برخی ویژگی های خاص است از جمله قدرت در مقابل هر ورود «غیر»ی  به سختی مقاومت نشان میدهد  و مدام در درون خود به بازتولید و بازآفرینی و در نهایت شکل گیری وضعیت فسادآلودی مشابه وضعیت فعلی می پردازد . حکایت شهردار تهران و حوادثی که در کوتاه مدت برایش رقم خورد را باید از  زاویه «ساختار قدرت» دید.  قصد انکار ضعف ها و برخی اشکالات افشانی از جمله یکی دو مورد انتصابات و هم چنین عدم ارتباط مناسب با رسانه ها را ندارم که ریشه این ضعف ها را نیز بیش از هر چیزی تاریخی و متاثر از همین ساختار می دانم. افشانی به جهت برخی منازعات در درون گروه های مستقر در قدرت آنهم بیشتر از جنبه سلبی وارد ساختار شد . ( در گذشته نیز به سختی کسی موفق به ورود به حلقه قدرت می شد و صرفا برخی از سر حادثه، وصلت های اتفاقی یا از اثبات جان‌نثاری وارد این چهارچوب می شدند که معمولا نیز موقتی بود.) او از روز اول با حجمی از فشار و سهم خواهی مواجه شد که در نهایت بسادگی تمام و در کوتاهترین زمان قربانی شد. در این بین  بیش از هر موضوعی متهم به قوم گرایی گردید و برای اولین بار بود ادعا شد تهران متعلق به همه است الا کهگیلویه و بویراحمدی ها . نکته دیگر این که منتقدین و معترضین به افشانی در این اتهام بی پایه(برعکس این اتهامات گفته می شود افشانی از گذشته تاکنون از هم استانی های خود در عرصه مدیریتی حمایتی نداشته است و چنین نگاهی ندارد)  کسانی بودند که سنگ برخی خانواده های خاص را به سینه می زدند و برای خود مافیای رسانه ای تشکیل داده اند، این طیف نگاهشان در رسانه ها  مبتنی بر رابطه آمریت_ تابعیت است و هر کدام برای یک پدرخوانده قلم می زنند . حکایت این خانواده ها و پدر خوانده ها نیز جالب است آنها مدام در قدرت حضور دارند و صرفا از یک صندلی به صندلی دیگر جابجا می شوند. به طور مثال کسی که تا دیروز در شهرداری بوده است به دانشگاه آزاد می رود و آن یک که از دانشگاه آزاد رانده شده است به شهرداری می اید. این حضور همیشگی و ابدی در قدرت است که سبب پیدا شدن اصطلاحات و گروه هایی همچون آقا زاده و ژن خوب  در ساختار سیاسی کشور می شود. به سختی و نزدیک به محال کسی خارج از این چهارچوب موفق به ورود به این جمع می شود. اگر هم اندک اتفاقی بیفتد معمولا این قرعه به نام برخی دلالان و واسطه های مورد حمایت همان بالایی ها می افتد که این جدید الورودها خیلی زود با  القابی همچون نوکیسه و تازه به دوران رسیده از دایره خارج می شوند ( البته در چنین فضایی استعداد ظهور نوکیسگان بسیار زیاد است نو کیسه هایی که شب 140 امضا برای فوریت یک طرح جمع میکنند و فردا خود علیه فوریتشان رای میدهند). جریان های سیاسی و اعضای این جریان ها در جایی که پای منافع شخصی به میان می آید تفاوتی با هم ندارند و جملگی حکایت همان جمله معروف نوام چامسکی اندیشمند امریکایی هستند  که گفته است: فرق بین حزب جمهوری خواه و دمکرات فرق بین نوشابه پپسی و کوکا کولا است. نکته دیگر این که هسته قدرت فقط چشیدن و بالاکشیدن را خوب یاد گرفته است و هیچ عادت پاسخگویی ندارد .خروجی مدیریت آنها فساد، بیکاری، تورم، نرخ بالای دلار،بحران محیط زیست،آلودگی تهران و .... است ولی به گونه ای طلبکارانه و دلسوزانه در مورد افشانی حرف می زنند که گویی مقصر همه مصائب تهران و کل کشور مدیریت از اول توام با فشار و معلق شش ماهه افشانی بوده است. تجربه افشانی که به گواه بسیاری در دو حوزه برخورد با فساد و شفافیت و اجرای پروژه های عمرانی کارنامه قابل قبولی داشته است قبل از آنکه یک تجربه درس آموز برای بیان محدودیت های تاریخی مردم یکی از مناطق کشور باشد بیشتر تکرار زمختی هسته قدرت در ایران است که نمی خواهند  به غیر از خودشان دیگرانی نیز در قدرت سهیم باشند و دیگران را به مثابه یک مزاحم میبینند حتی اگر بهترین و زیباترین شعارها همچون «شایسته سالاری» و «ایران برای همه ایرانیان» را سر داده باشند. (رای بالا مجلس به وزیر در آستانه استیضاح صمت یعنی محمد شریعتمداری برای یک وزارت خانه جدید گواه این گزاره هاست). بد نیست حالا که  شهردار تهران بهانه این نوشته شد به دلایل بیشتری از ادعایمان در  ذبح افشانی به پای کسانی که شهرداری را ملک و میراث پدری خود می دانند اشاره شود؛ اول اینکه ممکن است برخی ادعا کنند افشانی با قانون بازنشستگی کنار گذاشته می شود و این یک قانون است و استثنایی هم ندارد  که این کاملا قبول و ما هم امیدواریم هیچ استثنایی نداشته باشد و همه سطوح را در برگیرد ولی به نظر می رسد این قانون از اول هم  مشخصا برای زدن افشانی بوده است و خواهیم  دید بعد از این تبصره ها وماده هایی که آنرا از خاصیت خواهند انداخت  که اگر این گونه نبود از روز اول همه  تنها بر افشانی زوم نمی کردند . محدود تجربه های قبلی نیز موید همین نکته هستند بطور مثال آیا در بحث حقوق های نجومی فقط صفدر حسینی مستوجب برخورد و هیاهو بود که با او شروع شد و تنها با او تمام شد؟ و یا حتی نوع مواجهه با محمدعلی وکیلی که در موارد مشابه نه تنها کسی سراغ دیگران نمی رود بلکه شاهد توجیه تراشی هستیم. پس باید نتیجه گرفت قضیه بیش از آن که قانون و ظرفیت فردی باشد ریشه در همان محدودیت های تاریخی و مقاومت هسته قدرت دارد. دوم اینکه حتی اگر چنین قانونی هم تصویب و اجرایی نمی شد نباید تردید داشت که با بهانه دیگری عذر افشانی در ادامه خواسته می شد و حسن این قانون آن است حداقل  آبرومندانه کنار گذاشته می شود. بسیاری این قانون را نوعی  توجه و حمایت از جوانان میدانند ولی من به عنوان یک جوان هیچ حس خوبی به این قانون ندارم چون اساسا  اکثر جوانان فعال و آگاه هیچ رابطه استخدامی با سیستم اداری ندارند و نکته دیگر اینکه و خواهیم دید  بعد از اجرای قانون هیچ اتفاقی برای جوانان و ساختار مدیریتی در کشور نخواهد افتاد و قبل و بعد آن یکسان خواهد بود . مضحک ترین واکنش به ماوقع شهردار و نگاه هسته قدرت به غیر را باید در توئیت عطالله مهاجرانی دید که حرکت نمایندگان در تلاش برای تصویب یک فوریت در استثنا کردن شهردار تهران را با تصویب قانونی در قبل از انقلاب برای دادن تابعیت ایرانی به فوزیه مصری برای ازدواج با محمدرضا شاه پهلوی تشبیه کرده بود ولی جالب آنکه همین فرد با اینهمه ادعا خود او در مقام معاون پارلمانی رییس جمهور وقت از اولین کسانی بود که در تاریخ جمهوری اسلامی دنبال تغییر قانون اساسی و مادم العمر کردن ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی بوده است. همان کسی که به اتهامش نسبت به گرفتن مواجب از دربار سعودی و پرونده دکل نفتی پسرش جواب روشنی نداده است. تصلب و نفوذناپذیری  ساختار قدرت مختص ایران و نیست و در مقیاس جهانی و تمام سطوح زندگی بشری نیز وجود دارد هر چند نباید انکار کرد غلظت آن با توجه به زمینه های جغرافیایی و تاریخی در اینجا بیشتر است. در عین حال نباید مطلقا ناامید بود و از نقادی و محکوم کردن وضعیت حاکم دست کشید. کاری که زمان می برد و به نظر برخی در نهایت به بازتولید شکل دیگری از همین وضع فعلی منتج خواهد شد.
کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها